♥♥اینجا همه چی هست♥♥
یه وبلاگ برای سرگرم کردن تو.....
شنبه 4 آذر 1391برچسب:, :: 11:44 :: نويسنده : مروارید
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان، پسر مظهر یزدان ، که بدی صاحب طبل و علم و بیرق و سیف و حشم و با رقم و با رمق اندر لب او ماه بنی هاشم وعباس علمدار و سپهدار و جهانگیر و جهان بخش و دگر نایب و سقا. شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا اباالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. **** دید کاندر حرم خسرو خوبان، شده بس ناله و افغان و پر از شیون طفلان، همه شان سینه زنان، نوحه کنان، موی پریشان، دل بریان، سوی عباس شتابان، که عمو جان چه شود جرعه ی آبی برسانی به لب سوختگان، کز عطش آتش بگرفته گلوی ما. شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. **** غضب آلود ز غیرت شد و عباس بشد موی تنش راست، زجا خواست، بخود گفت که عباس، تو اشجع به همه ناس، عجب از تو است که با این همه مردی و شجاعت، شود از صولت تو زهره ی شیر فلکی آب، عجب آسوده نشستی و روان شو بنما آب مهیا. شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. **** پس علم کرد قد سرو دل آرا، به سرش تاج زمِغفِر که زدی طعنه به قیصر، به تنش کرده زره چشمه ی او تنگتر از چشم حسودان بد اختر، به کمر بست یکی تیغ مهندس به میان سرو، دو پیکر، به سردوش یک اسپر به مثل گنبد مینا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل،معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. **** پس ز اصطبل برون کرد، یکی توسن صرصر تک و ، فرخ رخ و طاووس دم و یال پر انبوه به پیکر چو یکی کوه، خط و خال چو آهو، که از شیهه ی او گوش فلک کر شد و رفتی به ثریا. شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. **** پس بیاویخت بدوش دگر خویش، یکی مشک چو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه، به فغان گفت که یا بنت اخا، ناله مکن، ضجّه مزن، ز آنکه عموی تو نمرده روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. **** پور حیدر چو یکی مرغ سبک روح، مکان کرد روی عرشه ی زین، روح الامین، گفت که ای احسنت از آن مادر فرزانه، که آورد چو تو شیر دل و ناموری را که دو زانوش گذشتی ز سرو گوش فرس یکسره هی هی به تکاور زدی همچون علی عالی اعلی، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. **** پس به تعجیل سوی شط فرات آمده، مانند سکندر، زپی آب حیات آمده، آن شیر غضنفر، نظری کرد بر آن آب، که چون اشکم ماهی بزدی موج بفرمود که ای آب، عجب موج زنی، لیک نداری خبر از تشنگی عترت طاها، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. **** پس به تکبیر بزد نعره، همان شیر به جولان شد و در صحنه ی میدان شد و پاشید زهم لشکر کفار، یکی گفت که ای قوم گریزید که این است ابوالغزه، تُهَمتَن، لقبش ماه بنی هاشم و باشد پسر حیدر صفدر، شده منسوب به سقا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل. **** از چه ای آب، عجب می روی، اما خبرت نیست، سکینه، گل گلزار مدینه، رخ مهش بفسرده، زعطش غش بنموده، آخر ای آب تویی مهریه فاطمه اما پسرش شد ز تو محروم، همان سید مظلوم، الهی که گل آلود شوی، تا به ابد (شوقی) غمدیده از این غم شده دیوانه و شیدا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
از مرحوم شوقی اصفهانی دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 16:1 :: نويسنده : مروارید
دلم واس بچه های عترت وروشنگرشاهدتنگ شده متاسفانه ایمیل ندارم وگرنه باهمشون چت میکردم وباهاشون ارتباط داشتم یاس وبقیه ی بچه هایی ک دورانی هم کلاسی بودیم،اگ شماره موبایل بدید می تونیم باهم ارتباط داشته باشیم... دوستون دارم@:بــــــــــــــــــــوووووســــــــــــــــــــــــــــ یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:, :: 15:50 :: نويسنده : مروارید
دربخش نظرات این پست اشعارومتون زیبای خودتون روبنویسین واگه زیاده بعدازعضوشدن می تونین اوناروتووبلاگ به نمایش بذارین.اگرم خواستین چندتانظره کنین لطفاشماره بزنین منتظرم....
یک شنبه 14 آبان 1398برچسب:, :: 15:48 :: نويسنده : مروارید
وباز كردن قرآن شيطان را تجزيه ميكند
وبا خواندن قرآن به حالت غش فرو ميرود
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش ميشود
و آيا ميدانيد زماني كه ميخواهيد دوباره اين پيام را به ديگران منتقل كنيد
شيطان سعي خواهد كرد شما را منصرف سازد
فريب شيطان را نخور . . .
پس حق داريد اين پست رو كپي كنيد و توي وب هاتون بزاريد!
دوستان بیت اول ازمن بقیش ازشما..... لطفاتوکامن های این پست "فقط"شعربنویسید.... بسم الله....
ی تست عشق آوردم چ جورآدمی هستی؟
زود عاشق می شی؟
چ قدردوس داری عشقتو ببینی؟
بروادامه مطلب...
ادامه مطلب ... دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : مروارید
کودکی اندیشید: خدا چه میخورد؟چه می پوشد؟کجامنزل دارد؟ ندا آمد: اوغم بندگانش رامیخورد،گناهانشان رامی پوشدودرقلب شکسته ی آنان ساکن است.....
جمعه 21 مهر 1398برچسب:, :: 19:2 :: نويسنده : مروارید
دوستان گرامی لطفا بعداینکه منولینک کردیدبالینک خودکارخودتونولینک کنیدوبهم خبر بدید.هی نگیدلینکت کردم لینکم کن.... پنج شنبه 20 مهر 1398برچسب:, :: 12:17 :: نويسنده : مروارید
سلام بروبچ... لطفا: اگه مایل به تبادل لینک هستید،اول لینکم کنید،بعدبالینک خودکارخودتونولینک کنیدوبهم خبربدید... سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 17:49 :: نويسنده : مروارید
راستی اول عضوشو.... :) می تونی ازی نگاه کسی ک روب روته روبشناسی؟
درست کاره؟
ارتباطش بامردم خوبه یاخجالتیه؟
دنبال پول وماله؟
یا پی خوشگلیشه؟
بروادامه ی مطلب....
ادامه مطلب ... سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 17:44 :: نويسنده : مروارید
اضطراب شدید داری؟
یا خیلی ریلکسی؟
یامیتونی اضطرابت روبا چندتاکتاب روانشناسی برطرف کنی؟
ادامه مطلب ... دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 18:12 :: نويسنده : مروارید
تا حالا دقت کردین همیشه بامیه زود تموم میشه و زولبیا زیاد میاد ؟ . . تا حالا دقت کردین راننده تاکسی هایی که بیشتر باهات گرم میگیرن و حرف میزنن ، کرایه بیشتری میگیرن و تو هم روت نمیشه چیزی بگی ؟ . میگم تا حالا دقت کردین تو خونه یه سری وسایل هست که همیشه همه جا میبینیشون ؟ اما خدا اون روز رو نیاره که بهشون احتیاج پیدا کنی !!! دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 18:10 :: نويسنده : مروارید
♦ ۸ صبح: تو رخت خواب….. ♦ 9 صبح: یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده…. ♦۱۰ صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)(اه اه حالم به هم خورد23) ♦۱۱ صبح: از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه) ♦ ۱۲ صبح یا ظهر: موبایلشو میبینه ۹۹ تا میس کال ۱۹۹ تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا - رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله! ♦ ۱ ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم بابک جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….بابک جاااااان عللللللللللللی (پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو دیگه پرتش میکنه ♦ ۲ ظهر: ماماااااااااااااان …..ناهار(چه لوس...اییییییییییی23) ♦ ۳ ظهر: مامااااان جورابام کو؟(پسرا همیشه شلختن051435) ♦ ۴عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟ ♦ ۵ عصر: اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن) ♦ ۶ عصر: به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر ۱۰ ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه اش ۲ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر جون بیچاره کمک و امداد…) ♦ ۷ عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟ ♦ ۸ غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!! ♦۹ شب: آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند….. ♦ ۱۰شب: یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه… ♦۲شب:مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!) دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : مروارید
وقتیکه مرغ این قدرگرونه....
موافقی؟
بازم میام.... دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 18:6 :: نويسنده : مروارید
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم شایدم نشناختی، منم غضنفر آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟
امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟
ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟
خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم.
از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم. یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم “عشقم” هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟ راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی “مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد” من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟ یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟ ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟ ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر! یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه! چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن! دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی. راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر! خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟
دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟ دختر : تهران/نازنین/۲۲ پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه. دختر: مرسی!شما مجردین؟ پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟ دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟ پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟ دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم. پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم. دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟ پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟ دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟ پسر : خیابون دربند. شما چی؟ دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟ پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟ دختر : اسم فامیلی شما چیه؟ پسر : من؟ حسینی! چطور؟ دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟ پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین……….. دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم! پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم! دختر : او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای پسر : باشه عمه ملوک! بای……
«تنهابرای مادرم فنون دوست یابی رابه کارنبردم،اما اوازهمه بیشتربه من محبت ورزید...» -دیل کارنگی-
پسربچه ای یک ورق کاغذ به مادرش داد. مادرکه درحال آشپزی بود دستهایش راخشک کردونوشته راباصدای بلندخواند: «صورت حساب: کوتاه کردن چمن باغچه-5000تومان مراقبت ازبرادرکوچکم:2000تومان نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم:3000تومان بیرون بردن زباله:1000تومان جمع بدهی شمابه من:11000تومان» مادر نگاهی به چشمان منتظرپسرش انداخت وچندلحظه خاطراتش رامرورکرد.سپس قلم رابرداشت وپشت برگه ی صورت حساب نوشت: «بابت 9ماه بارداری که دروجودم رشد کردی ،هیچ بابت تمام شبهایی که به پایت نشستم وبرایت دعاکردم ،هیچ بابت تمام زحماتی که دراین سالهابرای توکشیدم،هیچ بابت غذا،نظافت تو،اسباب بازی هایت،هیچ واگرشما اینها راجمع بزنی خواهید دید که:هزینه ی عشق واقعی من به توهیچ است.» وقتی پسرآنچه راکه مادرش نوشته بودراخواند،چشمانش پراشک شدودرحالی که به مادرش نگاه میکرد،گفت: «مامان.............دوستت دارم.....» آنگاه قلم رابرداشت وزیرصورت حساب نوشت: «قبلا به طورکامل پرداخت شده....»
برگرفته ازوب ارحم الرحما جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : مروارید
%%%%%%%%%%%%%% %%%%%%%%%%%%%%
%%%%%%%%%%%%%% یه بار عاشق شده بودم و شکست عشقی بدی خورده بودم! %%%%%%%%%%%%%%
یه عاشق میگه :
باورم نمیشه
دوستان عزیز باعضویت دراین وبلاگ: 1)ازمطالب جدید درایمیل خودباخبرشوید 2)امکان استفاده ازتمامی مطالب وب راداشته باشید 3)امکان گذاشتن مطالب موردعلاقه تان دروبلاگ پس ازتایید 4)مطالبی ک می خواهید درموردآن اطلاعات پیداکنید راسفارش دهید 5داستان،مطالب طنز،مطالب موردعلاقه ی شماوهرچیزدیگه ای روپس ازتاییدمن تووب نمایش بدین.... راستی،ادامه ی مطلبا یادت نره......
خب بچه ها ناخنا رو میز !
اینکه میگن چربی هاتونو آب کنین همینه هاا ! از ایرادات مهم و بجای یک آقای خانه !
در حال بازی خرگوش بلا هستن ، تمرکزشون رو نریزین به هم لطفا !
استفاده بهینه که میگن اینه ! قبول دارین تا اینجا همش درست بوده
یعنی یه چیزی میبینی یه چیزی میخونی ! از این بدتره وضعیت !
حنا بندان !
ادامه مطلب ... پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : مروارید پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:, :: 23:16 :: نويسنده : مروارید
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اين جريان واقعی است : يکی از دوستان دکتر تعريف ميکرد برای يه بنده خدائی شياف تجويز کردم ، يارو رفت و يکهفته بعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نميدونم تا اين کپسول ها که دادين را ميخورم دلم آشوب ميشه
غضنفر ميميره ميره اون دنيا، ازش ميپرسن چي شد مُردي؟ ميگه داشتم شير ميخوردم ! ميگن: شيرش فاسد بود؟ ميگه نه بابا، گاوه يهو نشست
يه پيرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود
يارو داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد
از يکي ميپرسن فرق کچل با هواپیما می دونی چیه؟ میگه بابا ما سرمون ميشه کچل که اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافی است
يارو سکه میندازه صندوق صدقات ٬ سوارش میشه
عروس ميره گل بچينه ، شهرداری ميگیرتش
يه بنده خدا پتروس فداكار رو با دهقان فداكار قاطي ميكنه، ميره انگشت ميكنه تو حلق راننده قطار
یارو با دختره دوست می شه می گه ببخشید اسم شما چیه؟ دختره می گه من اسمم شراره است ولی بچه ها صدام می کنن شراب. طرف می گه : منم اصغرم بچه ها صدام می کنن عرق سگی
يه نفر ميره جوراب فروشي ميگه آقا جوراب ميخوام فروشنده ميگه:مردونه ؟يارو دست ميده ميگه: مردونه يه يارو زنگ ميزنه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم. فروشنده ميگه . به نام ... ؟ يارو ميگه . آخ آخ . ببخشيد .به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم
سرهنگه داشته امتحان رانندگي ميگرفته. از يارو ميپرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف ميكنه ميپرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف
پشت کنکوريه نذر میکنه اگه دانشگاه قبول بشه ،،،ننه اش رو با پای برهنه بفرسته کربلا
دختره تو جلسه خواستگاری يه باد صدا دار ازش در ميره ، داماد از بس ميخنده مي افته می میره رو سنگ قبرش می نویسند نسيمی آمد و گلی بر باد رفت
غضنفر ميره رستوران، گارسون ميخواد بزارتش سر كار ميگه: غذاي امروز «كوجی پورو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با «ليمو» است! غضنفر ميگه : «كوجی پورو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با چي
يارو ميره حرم داد می زنه : آقايون شلوغ نكنيد! حاجت ها قاطی میشه! من پارسال اومدم ، حامله شدم
يارو زنگ میزنه ۱۱۰ میگه آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس میگه ، برو صندلی جلو بشین
یاروميره تو بانک وام بگيره ، ضامن نداشته منفجر ميشه
يه دفعه بامشاد داشته با پيچ گوشتی به ناف شکمش ور ميرفته يکهو پيچ شکمش باز ميشه باسنش مي افته
يه دفعه يه آفتاب پرست ميره رو جعبه مداد رنگی " هنگ " ميکنه
رو فتح ميکنه ، خبرنگارها جمع ميشن و ازش مي پرسند : آقا رمز موفقيت شما چي بود يارو قله اورست
اگه دیدی یه سوسک پشت و رو افتاده و داره دست و پا می زنه، فکر نکن داره جون میده... داره به قیافه تو می خنده
اگه دوتا هزارپاهم دیگروبقل کنن چی میشه؟ . . . . . . زیـــــپ
تست فيزيك كنكور : سرعت نور چه قدر است؟ 1- بد نيست 2- خوب است 3- الحمدالله 4- تو خوبي؟
تست هوش : به 750 گرم میگن چی؟؟؟ . . . . . . ميگن نیم کیلو و نیم
ميدوني به يه دختر خوشگل كه لباس خواب پوشيده چي ميگن؟ . . . . . . ميگن : شب بخير
پيروزي افتخار آميز دانشمندان ايراني در عرصه انرژي هسته اي و دستيابي آن عزيزان به اورانيوم غني شده رو ولش کن "خودت چه طوري؟
يارو ماشينش تو برف گير ميکنه زنجير نداشته ، سينه ميزنه
به آسمون نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... به دريا نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... به دشت های سبز نگاه ميکنم تو رو ميبينم و حتی وقتی به قلبم نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... بابا بيا برو اونطرف بگذار يه چيز بهتر ببينيم
می دونی اگه ی کفترچاهی با ی قورباغه ازدواج کنه بچشون چی میشه؟ . . . . . . بچه دارنمیشن براشون دعاکنیدواین خبر روب بقیه بدین......
ی مدل فال جدیده فال که نیست،استخارس ی بارسوره ی حمدوبخون ۵تاصلوات بفرست چشاتوببند ونیت کن مثلا: برم یانرم میشه یانه و... اگه+اومد:برویامیشه اگه-اومد:نرویانمیشه اگه=اومد:برویا بایدتلاش کنی تابشه خیلی زحمت کشیدم نظرندی خیلی نامردی یا باید۳بارفال بگیری،۳تاهم نظربدی تاجبران زحمتام بشه.... بسم الله
حس هایی هایی که موقع مدرسه حالت منوواقعاتوصیف می کنن: جدی امروزبایدبرم؟؟؟!!!!
ooOooOooOooOoOooOooOooOooK نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه یَه یَه یَه
هئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.....
تفکرات فردی درسنین مختلف ازپدرش: ۴سالگی:پدر من ازعهده ی همه ی کارها برمی آید. ۵سالگی:پدرمن همه چیزرامی داند. ۶سالگی:پدرمن ازهمه ی پدرهاباهوش تراست. ۸سالگی:پدرمن همه چیزراکاملانمی داند. ۱۰سالگی:دورانی ک پدرم درآن بزرگ شده،با امروزکاملافرق دارد. ۱۲سالگی:خوب،پدرمن هیچ چیزنمی داند.اوپیرتر ازآن است ک حتی کودکی خودراب یادبیاورد. ۱۴سالگی:به پدرمن توجه نکنید،هرچه باشد اودیگریک انسان قدیمی است. ۲۰سالگی:خدای من!پدرم دیگرکاملاپیرومزخرف شده. ۲۵سالگی:پدرم دراین مورد اطلاع چندانی ندارد،اماب هرحال بهتراست زنده باشد. ۳۰سالگی:شایدبهترباشدنظرپدرم رابپرسم،هرچه باشداوتجربه ی زیادی دارد. ۴۰سالگی:نمی دانم پدرم چگونه ازعهده ی این کاربرمی آمد!واقعاکه انسان عاقل وباتجربه ای بود! ۵۰سالگی:حاضرم برای آنکه پدرم دوبارهدرکنارم باشدوبامن حرف بزند،تمام زندگی ام رابدهم.... درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____. ....._____________,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥0 __*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0 _*-:¦:-*____0♥0000000♥000000♥0 _*-:¦:-*____0♥00000000000000♥0 __*-:¦:-*____0♥000000000000♥0 ____*-:¦:-*____0♥00000000♥0 ______*-:¦:-*_____0♥000♥0 _________*-:¦:-*____0♥0 ______________,*-:¦:-* _______________,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥0 __*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0 _*-:¦:-*____0♥0000000♥000000♥0 _*-:¦:-*____0♥00000000000000♥0 __*-:¦:-*____0♥000000000000♥0 ____*-:¦:-*____0♥00000000♥0 ______*-:¦:-*_____0♥000♥0 _________*-:¦:-*____0♥0 ______________,*-:¦:-* _______________,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥ __*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0 _*-:¦:-*____0♥0000000♥000000♥0 _*-:¦:-*____0♥00000000000000♥0 __*-:¦:-*____0♥000000000000♥0 ____*-:¦:-*____0♥00000000♥0 ______*-:¦:-*_____0♥000♥0 _________*-:¦:-*____0♥ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند اگه مایل به تبال لینک هستید، اول منوباعنوان ♥♥اینجا همه چی هست♥♥ و آدرس hame--chi.LXB.ir لینک کنید، بعد مشخصات لینکتونو این پایین واردکنید و بم خبربدید.... منتظرم.... نويسندگان |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|